فاطمه ساداتفاطمه سادات، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

فاطمه سادات ضربان زندگیمون

فاطمه جونم تب کرده

دیروز ظهر که از خواب پا شدی خیلی داغ بودی و همش ناله میکردی بردیمت دکتر آقای دکتر بعد از معاینه گفت که تب داره و این ناله ها هم برا اینه که بدنش درد میگیره باید تب بر{استامینفون}بهش بدین.   ممکنه ویروسی باشه ،شاید هم شروع سرماخوردگیه منم تا امروز بهت استامینفون دادم.چون خواب آوره بیشتر خوابیدی و بیحالی. دختر عزیزم خدا کنه که زود خوب بشی.اصلا دوست ندارم از این داروها بهت بدم ولی چاره ای نیست. بازم خدا رو شکر میکنم که بیماریت درمان داره و خوب میشی.ایشالله که دیگه مریض نشی اینم چندتاد عکس موقعه معاینه آقای دکتر         بابایی دستات رو گرفته تا دکتر بتونه معاینه ات...
29 مهر 1393

زخمی کوچک اما . . .

چند روز پیش داشتم شلوار فاطمه جونم رو عوض میکردم .چند لحظه گذاشتمش پیش باباش و رفتم تو اتاق یه چیزی بیارم که یه دفعه صدای گریه اش بلند شد. سریع برگشتم تا ببینم چی شده که همسری توضیح داد که خود فاطمه سادات پاش رو زده به ناخن پای من که نوک تیزی هم داشته و زخم شده.وقتی پاش رو دیدم جیگرم کنده شد.شاید این زخم چیزی نباشه ولی ناراحت شدم اولش که تازه زخم شده بود اینجوری بود فردا صبحش یه کم بهتر شده بود چندتا دونه هم رو دستت و صورتت زده نمیدونم پشه نیشت زده یا. . . عزیز دل مامانی گاهی اوقات که گریه های از ته دل میکنی جیگرم کباب میشه اصلا طاقت دیدن ناراحتیت رو ندارم ایش...
28 مهر 1393

چندتا موضوع تو یه پست

    پیشنهاد میکنم حتما ادامه مطلب رو بخونید   سلام مخمل مامان امیدوارم که حالت خوب باشه .امروز میخوام از چندتا موضوع برات صحبت کنم. اول از همه میخوام از عید دیدنی برات بگم صبح روز عید غدیر رفتیم خونه مادرجون که اونجا اولین عیدی رو از دست باباجون گرفتی     وقتی عیدی رو گرفتی طبق معمول میخواستی اونو بخوری.   کلا این روزا هرچی گیرت میاد میخوای بکنی تو دهنت به قول مادرم اگه سر مار هم بگیری میکنی تو دهنت بعد از اون رفتیم خونه خاله بابایی مادربزرگ بابایی .بعدش هم برگشتیم خونه مادرجونی ناهار اونجا دعوت بودیم شبش هم رفتیم خونه اون یکی پدربزگ باب...
26 مهر 1393

تمام لذت عمرم در این است که مولایم امیر المومنین است

حقا که غدیر بهر ما نوروز است میزان عدالت است و ظالم سوز است جمهوری اسلامی ما با صلوات از یمن ولایت علی پیروز است   سلااااااااااااااااااااااااااااام عید همگی مبارک امسال عید ما سه نفر هستیم.خیلی خوشحالم که فاطمه سادات رو دارم.امشب دخترم اولین عیدی زندگیش رو میگیره،ولی هنوز معلوم نیست که چه کسی این عیدی رو میده.البته درسته که عید سادات هستش برا همین اینم یه عیدی مجازی از طرف فاطمه سادات به همه ی دوستان گلم که خیلی ماهن   ایشالله که براتون برکت بیاره منتظر عکسای عید دیدنی فاطمه سادات باشین...    فاطمه سادات ...
20 مهر 1393

درهم

باسلام و معذرت خواهی بابت تاخیرم چند روز پیش که عید قربان بود رفتیم خونه مادرجون که گوسفند قربونی کردن  آخه مادرجون  اینا پارسال رفتن مکه و شدن حاجی .اون موقع من 3ماهه باردار بودم یادش به خیر دوران جالبی بود.چه زود میگذره راستی دیروز صبح خاله جون و دانیال رفتن گنبد کاووس .به قول دانیال:میریم خونه گنبدمون .خیلی دلم واسه دانیال تنگ میشه امیدوارم که خیلی زود دوباره همدیگه رو ببینیم پدرجون هم همون دیروز رفت مشهد.دایی هم امروز بعد ازظهر حرکتشون به سمت مشهده.خلاصه اینکه حسابی تنها شدیم.یعنی ما موندیم و یه مادر که بهترینه و بی حد و   مرز دوسش دارم و برام عزیزه. حالا بریم سراغ چندتا عکس . اینجا با خا...
16 مهر 1393

چندتا عکس جامونده

 فاطمه جونم تو بغل بابایی   این عکس رو به اصرار بابایی گذاشتم.آخه خیلی دوسش داره   اینجا فاطمه خانم مامان داره تمام  سعیش رو میکنه که دندونی رو بکنه تو دهنش انگشت خوردن عسل مامانی اینم یه خنده نمکدونیییییییییییییییییی همه هستی مامان دوست دارم                                                      &n...
10 مهر 1393

یه شب متفاوت

امشب حالم یه جوریه نه میتونم بگم ناراحتم ،نه میتونم بگم خوشحال یه جورایی میشه گفت خنثی هستم خوشحالم از این جهت که امشب شب تولدمه یه شب استثنایی که برا هر آدمی پیش میاد شبی که دوست داری طولانی باشه تا خاص بودنت رو تو این شب حس کنی.دوست داری ببینی که اولین کسی که بهت تبریک میگه کیه. من به شخصه دوست داشتم همسرم اولین کسی باشه که تبریک بگه اما متاسفانه نشد آخه همسرم این روزا خیلی گرفتاره و کلی دغدغه کاری داره برا همین اولین نفر برادر عزیزم بود که بهم تبرک گفت خب دیگه کافیه نمیخوام زیاد در موردش صحبت کنم . داشتم میگفتم،یه نموره هم ناراحتم به خاطر اینکه امشب رفتیم بیرون ولی بابایی با ما نبود آخه اونجا همه جمع ...
9 مهر 1393

معذرت خواهی بابت کم اطلاعی خودم

سلام به جیگر مامانی و تمامی دوستان عزیزم. من بابت پست قبلی یه معذرت خواهی بهتون بدهکارم. تو پست قبلی در مورد خنده بچه ها که  وقتی امامان معصوم رو میبینند میخندن و وقتی میرن گریه میکنن ،من گفتم نمیدونم صحت داره یا نه.این درحالیه که صحت داره  حدیثی از امام صادق علیه سلام هستش که شخصی از امام صادق علیه سلام  سوال کرد که فرزند من بی جهت میخندد و بعد از آن گریه میکند امام صادق علیه سلام میفرمایند :این خنده زمانیست که ما را میبینند و گریه بعد از آن از آن جهت است که ما از آنها دور میشویم{ من این حدیث رو شنیدم برا همین ممکنه عین متن اصلیش نباشه ولی موثقه} من باید اول خوب پرس و جو میکردم بعد مینوشتم که به خاطر این ک...
7 مهر 1393
1